- پاورپوينت بيان احساس ابياتي از حبسيه خاقاني شرواني
اين حبستار در صدد بيان احساسي كه در مضامين خاقاني طول كرده ، بدون شكم شاهده افتابي كه 8 قرن پيش غروب كرده امكان پذير است. اما با اين وجود مي توان براي درك او از آثارش مدد گرفت.
خاقاني براي نمونه در قصيده معروف ترسانيه خود هنگامي كه زنداني شده بود احساس بي نيازي مي كند و علاوه بر آن تفاخر هم مي كند و نسبت به زورمندان بي اعتناست.
جز اين قصيده شعرهاي ديگري نيز دارد كه گويي احساس و شخصيت اوست و اينكه غم و اندوه در تمام عمر همدم او بوده خود مي گويد:
افضل الدين خاقاني در سال 520 در شماخي پايتخت شروان چشم به جهان گشود. نام شاعر به احتمال قوي بدليل و به نقلعده اي از تذكره نويسان و به روايت بعضي (شادي ابادي در مقدمه ديوان خاقاني) عثمان است.
او همچون رودخانه اي پر از احساس به اقيانوس فرهنگ و تمدن ملت خويش پيوسته و آن را بركتي ناتمام بخشيده بود.
اين فرزند پر غرور شماخي غليان احساساتش را از دماوند آتشين به وام گرفته بود و به سان ابرهاي سفيد گاه مي خندد وگاه مي گريد. او شاعري بود حساس و موشكاف با روحي سركش كه از حوادث محيط خويش از آنچه دوست مي داشت يا نمي داشت سخت متاثر مي شد و قلب شاعرانه اش كه خود به آبكش تشبيه كرده از اين جريانات چين و شكن بر مي داشت و در اشعارش منعكس شده است.
اولين اشعاري كه در زندان سروده مربوط به سال هاي 544-533 (يعني دوره دوم زندگي او) است كه با بحران روحي و فكري عميق و رنج آوري روبه رو بود.
خاقاني در دشوار ترين روزهاي زندگي خوديعني هنگامي كه زمانه خط بطلان بر آمالش مي كشيد، با تمام وجود در انديشه صداقت راستي احسان و نيكي در برابر بدي را مراعات مي كند:
من كه خاقانيم هيچ بدي بدنخواهم كه اوست يزدانم
در اين زمان خاقاني اومانيزم (عقايد انسان دوستانه) اش را بر افكار اجتماعي و فلسفي والايي از اين دست بنا نهاده بود.
اشعار مربوط به زندان او به دو بخش تقسيم مي شود:
1. اشعاري كه در زندان سروده
2. اشعاري كه بعد از زندان درباره آن حادثه به تعلم آورده
نوع اول اين اشعار در اينجا مورد بررسي قرار خواهيم داد تا بازتاب احساس در آنها دريابيم.
اشعار مربوط به زندان خاقاني شامل موارد زير است:
1. قصيده اي با مطلع
راحت از راه دل چنان برخاست كه دل اكنون ز بند جان برخاست
2. قصيده اي با مطلع
غصه بر هر دلي كه كار كند آب چشم آتسين نثار كند
3. قصيده اي با مطلع
صبح دم چون كله بندد آه دود آساي من چون شفق در خون نشيند چشم شب پيماي من
4. قصيده اي با مطلع
فلك كژ روتر است از خط ترسا مرا دارد مسلسل راهب آسا
5.قصيده اي با مطلع
هر صبح پاي صبر بر دامن آوردم پرگار عجز گرد سروتن در آورم
6. سوگند نامه اي كه در زندان سروده
7. غزلي به مطلع
از تو دل آتشين دهانم زان نام تو بر زبانم نرانم
8. قصيده اي بانام قاضي القضات امام احمشاد سروده است و چند قصيده ديگر .
استاد سخن خاقاني خود بيش از ديگران متوجه اين نكته بود كه اشعارش در واقع حسب الحال است كه مي گويد:
هر چه دارد ضمير خاقاني در غمش حسب حالي افتاده است
شاعر بيش از حد حساس و نا ملايمات زندگي او را اندوهگين مي سازد اما در همين شرايط است كه بهترين اشعار خود را مي سرايد.
جمعه ۱۷ آذر ۹۶ | ۱۳:۲۱ ۲۴ بازديد
تا كنون نظري ثبت نشده است