- زندگي نامه بيدل دهلوي
دسته:
زبان و ادبيات فارسي
بازديد: 1 بار
فرمت فايل: doc
حجم فايل: 50 كيلوبايت
تعداد صفحات فايل: 83زندگي نامه بيدل دهلوي
=======================================================
تمامي فايل هاي سيستم، توسط كاربران آن آپلود مي شود. اگر در
فايلي تخلفي مشاهده كرديد و يا مالك پزوژه اي
بوديد كه از وجود آن در سايت رضايت نداشتيد با ما تماس بگيريد، در
اسرع وقت به گزارش شما رسيدگي مي شود.
=======================================================
info@cero.ir
|| cero.ir@yahoo.com
|| filecero@gmail.com
|| فرم تماس با
ما
=======================================================بخشهايي از متن:
درسال 1054 ه . ق در ساحل جنوبي رودخانه
«گنگ» در شهر عظيم آباد پنته «ميرزا عبد الخالق» صوفي
سالخورده قادري صاحب فرزند پسري شد، ميرزا به عشق مراد معنوي
سلسله طريقت خود يعني «عبد القادر» نام فرزندش را «عبد
القادر» گذاشت. دوست و هم مسلك «ميرزا عبد الخالق» ، «ميرزا
ابوالقاسم ترمذي» كه صاحب همتي والا در علوم رياضي و نجوم بود
براي طفل نورسيده آينده درخشاني را پيشگويي كرد و به ميمنت اين
ميلاد خجسته دو ماده تاريخ «فيض قدس» و «انتخاب» را
كه به حروف ابجد معادل تاريخ ولادت كودك مي شد، ساخت. نسبت
ميرزا به قبيله «ارلاس» مي رسيد، قبيله اي از مغول با مرداني
جنگاور. اين كه كي، چرا و چگونه نياكانش به سرزمين هند مهاجرت
كرده بودند، نامعلوم و در پرده اي از ابهام است.
«عبدالقادر» هنگامي كه هنوز بيش از چهار سال و نيم نداشت
پدرش را از دست داد و در سايه سرپرستي و تربيت عمويش «ميرزا
قلندر» ـ كه خود از صوفيان با صفا بود ـ مكتب و مدرسه را رها كرد
و مستقيماً تحت آموزش معنوي وي قرار گرفت، ميرزا قلندر
معتقد بود كه اگر علم و دانش وسيله كشف حجاب براي رسيدن به حق
نباشد خود تبديل به بزرگترين حجابها در راه حق مي گردد و جز ضلالت
و گمراهي نتيجه اي نخواهد داشت. «عبدالقادر» در كنار وي با مباني
تصوف آشنايي لازم را پيدا كرد و همچنين در اين راه از امداد و
دستگيري «مولينه كمال» دوست و مراد معنوي پدر بهره ها برد.
از همان روزها عبدالقادر به شوق حق، ترانه عشق مي سرود و چون بر
حفظ و اخفاي راز عشقش به حق مصر بود «رمزي » تخلص مي كرد تا اين
كه بنا بر قول يكي از شاگردانش هنگام مطالعه گلستان سعدي از
مصراع «بيدل از بي نشان چه گويد باز» به وجد آمد و
تخلص خود را از «رمزي» به «بيدل» تغيير داد.…
اين بيت بيدل، مرا بياد نوشته ي از زنده ياد دكتر عبدالحسين زرين
كوب مي اندازد كه در كتاب « پله پله تا ملاقات خدا» در مورد
مولاناي بزرگ آورده است:” مولانا روزي با شيخ محمد خادم چيزي ميگفت و او را به كار
ميفرمود، شيخ محمد از روي ادب و به نشان اظهار قبول در جواب هر
كلمه ي وي ان شاء الله ميگفت، مولانا بانگ بر وي زد كه خاموش، پس
اينكه با تو سخن ميگويد كيست؟ مولانا در حالي بود كه سخن خود را
مثل بانگ ني انعكاس لب دمساز متعالي خويش مي يافت. شيخ محمد هم كه
اين معني را از طرز بيان وي درك كرد در اين باب هيچ دم نزد، چرا
كه ياران او همه مولانا را همچون يك مظهر الهي مي ديدند. مولانا
هم اين احساس وجداني را از غلبات احوال ميدانست. در سير از تبتل
تا فنا به اين مرتبه رسيده بود. سير خود را در وراي ادعاي مدعيان
و مخالفان مي يافت.”عرفا، عشق را در همه موجودات عالم، ساري و جاري ميبينند و معشوق
را در وجود خود موجود ملموس احساس ميكنند. ابوالمعاني بيدل، در
اين خصوص گفته است:يار را بايد از آغوش نفس كرد سراغ
آنقــدر دور متازيد كه فـرياد كنيد
خدا را بايد در وجود خود جُستجو نمود. يعني انسان اول خود را بايد
بشناسد و خويش را با صفات خداوندي مُزين بسازد تا همه چيز را به
عين ببيند. هرقدر انسان از محبوب دور شود، مجبور است كه فرياد كند
و اين دوري و دور شدن باعث فرياد ميشود.قيمت فايل فقط 4,500 تومان
لطفا پيش از دانلود حتما
به اين نكات توجه نماييد (كليك
كنيد)شماره تماس پيامكي براي مواقع ضروري :
09010318948برچسب ها :
زندگي نامه بيدل دهلوي ,
زندگي نامه بيدل دهلوي
یکشنبه ۱۴ آبان ۹۶ | ۲۲:۱۴ ۲۲ بازديد
تا كنون نظري ثبت نشده است