- مباني نظري و پيشينه تحقيق درباره سبك هاي فرزند پروري
مباني نظري و پيشينه تحقيق درباره سبك هاي فرزند پروري منابع فارسي و انگليسي دارد ارجاع و پاورقي استاندارد دارد رفرنس دهي استاندارد دارد كاملترين در سطح اينترنت، داراي تحقيقات انجام شده در ضمينه تحقيق گارانتي بازگشت وجه دارد فرمت doc تعداد صفحات 36
دسته: روانشناسي
بازديد: 9 بار
فرمت فايل: doc
حجم فايل: 50 كيلوبايت
تعداد صفحات فايل: 36
اين فايل فهرست ندارد
مباني نظري و پيشينه تحقيق درباره سبك هاي فرزندپروري
خصوصيات محصول:
- منابع فارسي و انگليسي دارد.
- ارجاع و پاورقي استاندارد دارد.
- رفرنس دهي استاندارد دارد.
- كاملترين در سطح اينترنت، داراي تحقيقات انجام شده در ضمينه تحقيق
- گارانتي بازگشت وجه دارد.
مباني نظري و پيشينه تحقيق درباره سبك هاي فرزندپروري
فرمت : doc
تعداد صفحات : 36
سبك هاي فرزندپروري
راه هاي انتخاب روش هاي تربيتي
تا چند سال اخير، اكثر مطالعات مربوط به اجتماعي شدن بر اين نكته تأكيد داشت كه فنون تربيت و رفتارهاي والدين، بر رشد كودك اثر مي گذارد و به آن شكل مي دهند. اين تحقيقات نقش كودك را به عنوان عامل تعيين كننده اجتماعي شدن خود ناديده مي گرفت. اين ديدگاه در طول سال هاي اخير تحول يافته است و امروزه، شايستگي والدين را بر اساس سه عامل تعيين كننده مهم در نظر مي گيرند: مسئوليت و سلامت رواني والدين، ويژگي هاي كودك و منابع استرس و حمايت كننده كه در درون و بيرون خانواده (محيط) وارد عمل مي شوند (برنز، 2006).
مسئوليت و سلامت رواني والدين
تعليم و تربيت كودكان تحت تأثير شخصيت والدين آنها قرار مي گيرد. به اين ترتيب، والدين آشفته بيش از ديگران، با خطر داشتن كودكان آشفته، روبه رو خواهند بود. يكي از تحقيقات آمريكايي، كه بر روي 693 خانواده و طي يك دوره شش ساله انجام گرفت، نشان داده است كه 64% كودكاني كه اختلال هاي عاطفي نشان مي دادند، به مادراني تعلق داشتند كه داراي اختلال هاي رواني بودند. در خانواده هايي كه تنها پدر نشانه ها يا اختلال هاي عاطفي داشت47 % كودكان اختلال داشتند.72% كودكان مسأله دار، در خانواده هايي بودند كه پدر و مادر هر دو اختلال داشتند و اين درصد دو برابر اختلال رواني كودكان بود كه در خانواده هاي آنها از اين دو نوع اختلال ها وجود نداشت. پژوهشگران ديگر كشف كرده اند كه تحريك پذيري دائمي والدين مي تواند به سلامت عاطفي كودك و به رشد و توانايي هاي شناختي او آسيب برساند. مادراني كه از افسردگي رنج مي برند، در مقايسه با ديگر مادران، با فرزند خود كمتر عاطفي، كمتر خودمختار و بيشتر محافظه كارند. همچنين آنها با كودك بزرگتر خود كمتر بردبارند و بيشتر تمايل دارند كه او را تنبيه كنند. برعكس، كودكان تقريباً يك ساله اي كه والدين شاد دارند، رابطه عاطفي محكم تري با آنها برقرار مي كنند و در نتيجه به نظر مي رسد كه نسبت به بچه هايي كه والدين آنها ظاهراً شاد نيستند، امتيازهاي بيشتري بدست مي آورند (پورابراهيم و همكاران، 1390).
ويژگي هاي كودكان
به نظر مي رسد كه برخي متغيرها، مثل سن و جنس، خلق كودك و نوع تعليم و تربيت را كه او دريافت مي كند، تحت تأثير قرار مي دهند. پژوهشگران مشاهده كرده اند كه والدين مثل ساير بزرگسالان، وقتي در مقابل يك كودك نافرمان، منفي و خيلي شلوغ قرار مي گيرند معمولاً با رفتارهاي منفي و آمرانه واكنش نشان مي دهند (پرچم و همكاران، 1391).
محيط؛ منابع استرس و حمايت
والدين، زندگي خانوادگي خود را در انزواي اجتماعي آغاز نمي كنند. آن ها قبلاً در شبكه هاي ارتباطي اعضاي خانواده و دوستان خود وارد شده اند و در بسياري از موارد، شغلي انتخاب كرده اند. اين محيط هاي اجتماعي مي توانند منابع استرس يا حمايت يا هر دو باشند. يكي از قابليت هاي انسان، تمايل او به حمايت كردن و حمايت شدن است. چون حمايت اجتماعي بر انسان اثر مفيدي دارد، شخصي كه به شبكه ها و گروه هاي اجتماعي وارد مي شود، بطور مرتب تجربه هاي مثبت كسب مي كند و اين تجربه ها، به كاهش آثار احتمالاً زيانبار رويدادهاي استرس آور بر او كمك مي كنند (آنولا[1] و نورمي[2]، 2012).
تعريف سبك هاي فرزندپروري
رابطه بين كودكان و والدين و ساير اعضاي خانواده را مي توان به عنوان نظام يا شبكه اي دانست كه در كنش متقابل با يكديگر هستند. اين نظام بطور مستقيم و غيرمستقيم از طريق سبك ها و روش هاي مختلف فرزندپروري در كودكان تأثير مي گذارد، اكثر روانشناسان همچون بالبي[3] (1969)، فرويد (1964) و مايز و پتيت[4] (1997)، صرف نظر از مكتبي كه به آن معتقدند، كنش هاي متقابل ميان والدين و فرزندان را اساس تحول عاطفي تلقي مي كنند. ايشان سبك هاي فرزندپروري را اينگونه تعريف كرده اند: مجموعه اي از رفتارها كه تعيين كنندۀ ارتباطات متقابل والد- فرزند در موقعيت هاي متفاوت و گسترده اي است و اينگونه فرض مي شود كه موجب ايجاد يك فضاي تعامل گسترده مي گردد».
دارلينگ و استينبرگ[5] (1993) شيوه هاي فرزندپروري را اين گونه تعريف كرده اند: «مجموعه اي از گرايش ها، اعمال و جلوه هاي غيركلامي كه ماهيت تعامل كودك و والدين را در تمامي موقعيت هاي گوناگون مشخص مي كند و در سير حيطۀ اقتدار منطقي، استبدادي و آزادگذار مطرح شده است». تعريفي ديگر از برك لورا[6] (1998) بدين شرح است: «تركيب هايي از رفتارهاي والدين كه در موقعيت هاي گسترده اي روي مي دهد و جو فرزندپروري بادوامي را پديد مي آورند». همچنين پژوهش هاي انجام شده بر پايه و نظريه بوم شناختي براون فنبرنر، نشان دهندۀ آن است كه سبك هاي فرزندپروري، انعكاسي از پايگاه اقتصادي و بافت اجتماعي درون خانوادگي است. در اين ميان متغير اقتصادي و اجتماعي و سطح درآمد خانواده داراي بيشترين تأثير بوده است (به نقل از باير[7]، 2011).
عوامل مؤثر بر سبك هاي فرزندپروري
طبقه اجتماعي و پرورشي كودك
با در نظر آوردن تفاوت عظيمي كه در موقعيت هاي زندگي افراد بي بضاعت و افراد مرّفه وجود دارد، جاي تعجب است كه اختلافات بيشتري در مورد ارزش ها و پرورش كودك وجود ندارد. همان تعداد معدودي را كه وجود دارد مي توان بر حسب بعدي از قدرت و خود فرماني در مقابل درماندگي و فرمانبري از اوامر ديگران، در نظر آورد. والدين طبقه پايين بر احترام از اقتدار، تأكيد بيشتري دارند در صورتي كه والدين طبقه متوسط بر رشد و كنجكاوي، كنترل دروني، توانايي به تأخير انداختن خوشي ها و كار به خاطر هدف هاي دور و حساسيت در روابط با ديگران تأكيد مي كنند. تفاوت بين طبقات اجتماعي مختلف از لحاظ فرزندپروري منعكس كننده تجربه اجتماعي والدين است. بزرگسالان طبقۀ كارگر غالباً دستورات را بدون چون و چرا انجام مي دهند؛ رئيس آنان معمولاً در مورد علت قواعد و ضروريات كار به ندرت با آنان حرف مي زند. بنابراين، والدين طبقه پايين كمتر با ساختن و تغيير و اصلاح قوانين در جامعه سرو كار دارند و به همين دليل قواعد و ساخت و قدرت بيش از منطق وجودي آن براي آنان مطرح است. والدين اين طبقه معمولاً فرزندان خود را تحت كنترل دارند، اقتدارگر و مستبد هستند و به ندرت عقايد فرزندان خود را در نظر مي گيرند و براي قواعد و درخواست هاي خود استدلال مي آورند. برعكس، افراد طبقه متوسط كه كارشان ايجاب مي كند خلاقيت بيشتري داشته باشند، رقابت جو باشند و خطر كنند. معمولاً فرزندانشان را در جهت مستقل بودن و خود رهبري تربيت مي كنند. والدين طبقه متوسط و بالاتر، خلاقيت و موقعيت و استقلال فرزندشان برايشان اهميت بيشتري دارد و در ضمن حس كنجكاوي تسلط بر خود را در آنان تقويت مي كنند. از اين رو به طور كلي، دموكرات تر هستند و در رفتار با فرزندان خود پذيراترند. رفتار گرمتري دارند، با آنان استدلال مي كنند و براي مقرراتي كه وضع مي كنند بيشتر استدلال مي آورند.
مطالعاتي ديگر نشان مي دهد كه والدين داراي تحصيلات و مشاغل بالاتر در هدايت فرزندان خود از استدلال بيشتر استفاده مي كردند. كاربرد بيشتر استدلال نيز به نوبۀ خود با الگوهاي آمرانه (نه خودكامه) تربيت كودك، كنترل غيرمستقيم مثبت، محبت، پذيرش و حمايت مرتبط بود. همراه با افزايش تعداد فرزندان در خانواده، نگرش والدين در مورد پرورش كودك و شرايطي كه كودك در آن پرورش يافته است، تغييرمي كند. در خانواده هايي كه كودكان زيادي دارند، به ويژه بيش از 6 فرزند، نقش هاي خانواده با صراحت بيشتري مشخص مي شود، وظيفه هر كس مشخص مي شود و انضباط شديدتر و قدرت طلبانه تر است. والدين نمي توانند تعدادي از كودكان را آزاد بگذارند چون در آن صورت بي نظمي و هرج و مرج در خانواده ايجاد مي شود. در خانواده هاي پرجمعيت، مادران بويژه در مورد دخترانشان كنترل شديد و خصمانه اي به كار مي برند. علاوه بر اين، به موازات افزايش تعداد فرزندان در خانواده، مادر نه تنها توجه كمتري به كودكان نشان مي دهد بلكه صميميت و محبت او هم نسبت به آنها كاهش مي يابد. غالباً خواهران و برادران بزرگتر نقش هاي سرپرستي و نظارت را كه بر عهدۀ والدين در خانواده هاي كم جمعيت مي باشد به عهده خود مي گيرند.
كنش هاي متقابل بين والدين و كودك و ترتيب تولد
در مواردي كه اختلافات را ناشي از ترتيب تولد دانسته اند، آنها را غالباً به تغييرات موجود در كنش هاي متقابل بين والدين و خواهران و برادران و به تجربيات منحصر به فردي كه كودكان در آن موقعيت ويژه در خانواده دارا هستند، نسبت داده اند. در پي تولد يك خواهر و برادر، بسياري از فرزندان ارشد بويژه پسران، مشكلات احساسي و رفتاري نشان مي دهند. مادران پس از تولد دومين فرزند، با اولين فرزند خود داراي برخورد منفي تر، قهرآلود تر و سختگيرانه تر بوده و اوقات كمتري را صرف بازي با او مي كند. همچنين فرزندان نخست، اصطكاك انضباطي بيشتري با والدينشان دارند. در هر سني، نخستين فرزند بيش از ساير فرزندان، همسان تر و آزادتر عمل مي كنند و شايد اين به علت اعتماد به نفسي است كه به واسطۀ تمرين پرورشي كودك بدست آورده اند. در حقيقت فرزند نخست، «كودك تمريني» است كه توسط والدين از طريق آزمايش و خطا و شيوه ها ي تربيت كودك را مي آموزد، از طرفي ديگر، برخي تحقيقات نشان مي دهد كه والدين به فرزند اول خود بيشتر اهميت مي دهند و تعامل بين آنها، از نظر اجتماعي و عاطفي بيشتر است در ضمن معمولاً از اولين فرزند خود توقع و انتظارات بيشتري دارند. در مجموع، نه رتبه تولد در بين برادران و خواهران و نه خانواده، هيچ يك نمي تواند شاخص خوبي براي پيش بيني آينده كودك باشد (بيرامي، بهادري و خسروشاهي، 1389).
شخصيت و نگرش ها و رفتار والدين
شيوه هاي والدين و روش هاي انضباطي آنان بي ترديد تحت تأثير خصوصيات شخصيتي و سيستم اعتقادي آنان مي باشد. اغلب تحقيقات قالب اجتماعي بر متغير در رفتار شخصيت والدين تمركز نموده اند. از لحاظ نظري، شخصيت آشكارا به عنوان پيش بيني كننده رفتار ارتباطي والدين تصور مي شود. تحقيقاتي كه شخصيت را با تعامل مرتبط مي سازند، فرض بر اين است كه باورها، ارزش ها و اهداف دروني والدين از رفتارهايشان به ظهور مي رسند. علاوه بر اين، الگوهاي فرزندپروري، ثبات قابل ملاحظه اي را در سير رشد كودكان نشان مي دهند. در نتيجه، نظريه پردازان بيان داشته اند كه درك رابطه بين صفات شخصيتي و رفتار اعمال شده براي فهم كامل پويايي هاي ارتباطي بين والدين و كودكان امري ضروري است. از آنجايي كه تعليم و تربيت كودكان تحت تأثير شخصيت والدين آنها قرار مي گيرد به اين ترتيب، والدين آشفته بيش از ديگران، با خطر داشتن كودكان آشفته روبه رو خواهند بود. همچنين نگرش ها و رفتار والدين مي تواند تسهيل كننده و يا مانع در جريان رشد و تكامل كودك باشد. الگوهاي فرزندپذيري تا حدود زيادي بازتاب ارزش هاي والدين هستند. به عنوان مثال، برخي از والدين براي همنوايي در كودكان ارزش قائل اند و برخي ديگر براي خودراهبردي والدين سختگير و خشن مانع مي شوند، تا فرزندانشان از روابط مثبت و سازنده با همسالان خويش كه براي استقلال آنان بسيار مؤثر است بهره مي گيرند. در حالي كه والدين پذيرا منبع امنيت براي نوجوانان نگران و مضطرب خويش خواهند بود. چنين والديني نه تنها در حل مشكلات نوجوان با او همراه و هميارند، بلكه نوجوان را به مستقل شدن و پذيرش مسئوليت تشويق مي كنند. والدين سالم و بالغ معمولاً با حساسيت و مهرباني بيشتري به نيازها و اشارات كودكان توجه مي كنند و اين نوع فرزندپروري امنيت عاطفي، استقلال، توانش اجتماعي و موفقيت هوشي را تشويق مي كند. بعضي از والدين معتقدند كه كودكان حرف مي زنند و از آنان سؤالات بسياري مي كنند، در نتيجه آنان را در تفكر و استدلال بر مي انگيزند. برعكس، والديني كه فكر مي كنند كه فرزندانشان يادگيرندگاني منفعل اند مستقيماً آنان را هدايت مي كنند و فرمان مي دهند. والدين، در صورتي كه احساس كنند كه بدرفتاري كودك عمدي بوده و كودك آنقدر بزرگ شده كه بتواند رفتارش را كنترل كند او را تنبيه مي كنند (رضايي و مددخواه، 1388).
تكنيك هاي والدين جهت اعمال كنترل
از جمله تكنيك هاي مورد استفادۀ والدين جهت اعمال كنترل فرزندان خود به عبارت زير مي باشد:
تكنيك قدرتي-اثباتي
شامل تنبيه بدني و محروميت است. تهديد و تنبيه بدني شديد با پرخاشگري فيزيكي در كودكاني كه رفتار والدين خود را الگو قرار مي دهند همبسته است.
تكنيك امري- كاربردي
تكنيكي دستوري بدون استفاده از تنبيه يا تهديد آشكار به تنبيه. موفقيّت اين تكنيك به پذيرش تسلط والدين از سوي كودك بستگي دارد. اگر كودك تسلط والدين را نپذيرد و از دستورات آنها سرپيچي كند بايد با نوعي تنبيه منطقي با عدم اطاعت وي مقابله كرد.
تكنيك القايي خودگرا
تأكيد مستدل بر منافع بدست آمده و هزينه هايي كه كودك ممكن است در نتيجۀ رفتار خود مجبور به پرداخت آن شود. اين تكنيك بر كودكان تأثير مثبتي دارد. يكي از مطالعات نشان داده است كه، فرزنداني كه مادرانشان رهنمود يا رهنما كننده باشند، در ميان همسالان خود محبوبيت بيشتري دارند و رفتار اجتماعي تري در زمين بازي از خود نشان مي دهند.
منابع فارسي
1- آقايار، اديب. (1386). اثربخشي آموزش هوش هيجاني بر پرخاشگري دانش آموزان پسر سال اول دبيرستان. مجله بهبود دانشگاه علوم پزشكي كرمان، سال 14، دوره 3، صص 210-198.
2- آقايي نژاد، جان بابا؛ فرامرزي، سالار و عابدي، احمد. (1392). تأثير يك دوره فعاليت منظم ورزشي بر پرخاشگري دانش آموزان عقب مانده ذهني آموزش پذير. مجله رشد و يادگيري حركتي-ورزشي، شماره 12، صص 105-91.
3- احمدي رق آبادي، علي. (1389). بررسي ارتباط هوش هيجاني و بهداشت رواني در دانش آموزان مقطع پيش دانشگاهي شهر رشت. مقاله كارشناسي ارشد، دانشگاه گيلان، دانشكده علوم انساني.
4- اقدسي، علي نقي؛ نجفي، سولماز؛ اسماعيلي، رقيه؛ پناه علي، امير و محمدي، اكبر. (1392). مقايسه شيوه هاي فرزندپروري والدين نوجوانان پسر بزهكار و عادي. مجله زن و مطالعات خانواده، سال 4، شماره 13، صص 151-141.
5- اكبر زاده، نسرين. (1388). هوش هيجاني ديدگاه ماير و سالووي و ديگران. تهران: انتشارات فارابي.
6- بقرآبادي، قاسم؛ شريفي درآمدي، پرويز و دولت آبادي، شيوا. (1389). بررسي تأثير شن درماني بر كاهش پرخاشگري دانش آموزان پسر ناشنوا. مجله مطالعات روان شناختي دانشكده علوم تربيتي و روانشناسي دانشگاه الزهرا، دوره 6، شماره 1، صص 17-1.
7- بيرامي، منصور؛ بهادري، علي اكبر و خسروشاهي، جعفر. (1389). ارتباط شيوه تربيتي والدين با پيشرفت تحصيلي دانش آموزان راهنمايي. مجله علوم تربيتي، سال 7، شماره 10، ص 21-1.
8- پارسا، نسرين. (1390). هوش هيجاني. تهران: انتشارات رشد.
9- پرچم، اعظم؛ فاتحي زاده، مريم و اله ياري، حميده. (1391). مقايسه سبك هاي فرزندپروري بامريند با سبك فرزندپروري مسؤلانه در اسلام. مجله پژوهش در مسائل تعليم و تربيت اسلامي، سال 20، شماره 14، صص 138-115.
10- پورابراهيم، تقي؛ حيدري، جعفر و خوش كنش، ابوالقاسم. (1390). رابطه شيوه هاي فرزندپروري با سبك هاي هويت يابي و گرايش به مشاغل در نوجوانان. فصلنامه مشاوره شغلي و سازامني، دوره 3، شماره 8، صص 24-11.
11- حبيبي، زهره؛ خسروجاوي، مهناز و حسين خانزاده، عباسعلي. (1393). اثربخشي آموزش هوش هيجاني بر راهبردهاي مقابله با تنيدگي در افراد با آسيب بينايي. مجله پرستاري و مامايي جامع نگر، سال 24، شماره 71، صص 29-21.
12- حسن زاده، رمضان. (1391). روش هاي پژوهش در علوم رفتاري. تهران: نشر ساوالان.
13- حسيني انجداني، امين. (1387). مقايسة مهارت هاي حل مسأله اجتماعي دانش آموزان عادي و داراي اختلالات رفتاري 9 و 15 ساله شهر تهران در سال تحصيلي 1377. مقاله كارشناسي ارشد دانشگاه علامه طباطبايي تهران.
14- حسيني نسب، سيدداوود؛ احمديان، فاطمه و روان بخش، محمدحسين. (1387). بررسي رابطۀ شيوة هاي فرزندپروري با خودكارآمدي و سلامت رواني دانش آموزان. مطالعات تربيتي و روان شناسي، دورة 9، شمارة 1، صص 37-21.
15- حيدري، بهاءالدين. (1387). مقايسه سلامت رواني و شيوه هاي فرزندپروري والدين كودكان مبتلا به اختلال نارسايي توجه/فزون كشي عادي. مقاله كارشناسي ارشد رشته روانشناسي تربيتي.
16- خانجاني، زينب و محمودزاده، رقيه. (1392). مقايسه شيوه هاي فرزندپروري و اختلالات رفتاري كودكان مادران شاغل و غيرشاغل. فصلنامه علمي-پژوهشي زن و فرهنگ، سال 4، شماره 16، صص 52-37.
17- دهشيري، غلامرضا. (1387). هنجاريابي و برسي ساختار عاملي پرسشنامه بهر هيجاني بار-اون بر روي دانشجويان دانشگاه هاي شهر تهران. مقاله كارشناسي ارشد، روانشناسي عمومي، دانشگاه علامه طباطبايي.
18- رضايي، اكبر و مددخواه، شبنم. (1388). رابطه سبك هاي فرزندپروري و باورهاي معرفت شناختي با پيشرفت تحصيلي دانش آموزان مقطع متوسطه. فصلنامه علوم تربيتي، سال دوم، شماره 5.
19- رق آبادي، علي. (1386). بررسي ارتباط هوش هيجاني و بهداشت رواني در دانش آموزان مقطع پيش دانشگاهي شهر رشت. مقاله كارشناسي ارشد، دانشگاه گيلان، دانشكده علوم انساني.
20- رئيسي، فاطمه؛ انيسي، جعفر؛ يزدي، سيده منصوره؛ زماني، مريم؛ رشيدي، سميه. (1387). مقايسه سلامت روان و شيوه هاي فرزندپروري در بين افراد معتاد و غيرمعتاد. مجله علوم رفتاري، دوره 2، شماره 1، صص 41-33.
21- زارعان، مصطفي و بخشي پور، عباس. (1386). بررسي سلامت عمومي و هوش هيجاني دانشجويان. مقاله كارشناسي دانشگاه تبريز.
22- زينت مطلق، فاضل؛ احمدي جويباري، تورج؛ جليليان، فرزاد؛ ميرزايي علويجه، مهدي؛ آقايي، عباس و كريم زاده شيرازي، كامبيز. (1392). بررسي شيوع و عوامل مرتبط با پرخاشگري در بين نوجوانان شهر ياسوج. مجله تحقيقات نظام سلامت، سال 9، شماره 3، صص 319-312.
23- شريفي درآمدي، پرويز. (1386). هوش هيجاني. تهران: انتشارات سپاهان.
24- شريفي درآمدي، پرويز؛ آقايار، پرويز. (1392). هوش هيجاني، كاربرد هوش در قلمرو هيجان. اصفهان: انتشارات سپاهان. چاپ اول.
25- صادق خاني، اسدالله؛ علي اكبري دهكردي، مهناز و كاكوجويباري، علي اصغر. (1391). مقايسه شيوه هاي فرزندپروري مادران دانش آموزان پسر 7 تا 9 سال دوره ابتدايي با اختلال لجبازي-نافرماني و عادي در شهرستان ايلام. مقاله كارشناسي ارشد در رشته روانشناسي عمومي دانشگاه پيام نور تهران.
26- صادقي، عباس و مشكبيد حقيقي، محسن. (1385). مديريت پرخاشگري. رشت: انتشارات حق شناس.
27- عارفي، مهدي و رضويه، احمدرضا. (1388). بررسي رابطة پرخاشگري آشكار و ارتباطي با سازگاري عاطفي اجتماعي دانش آموزان دختر و پسر. مجله دانش و پژوهش در روانشناسي، شماره 13، صص 125-113.
28- عاليپور بيرگاني، سيروس؛ مكتبي، غلامحسين؛ شهني ييلاق، منيجه و مفردنژاد، ناهيد. (1390). رابطه ويژگي هاي شخصيتي با خودناتوان سازي تحصيلي و مقايسه شيوه هاي فرزندپروري از لحاظ متغير اخير در دانش آموزان سال سوم دبيرستاني. مجله دستاوردهاي روانشناختي دانشگاه شهيد چمران اهواز، دوره 4، سال 18، شماره 2، صص 154-135.
29- عسگري، پرويز؛ حيدري، عليرضا و ستايش نيا، الهه. (1389). مقايسه ميزان اضطراب، افسردگي و پرخاشگري نوجوانان با توجه به سطوح پراشتهايي رواني. مجله انديشه رفتار، دوره 4، شماره 16، صص 66-59.
30- علي پور، محبوبه. (1386). بررسي سازگاري اجتماعي كودكان شاهد از طريق آزمون ترسيم خانواده. مقاله كارشناسي دانشكده علوم اجتماعي و روان شناسي دانشگاه آزاد اسلامي واحد تهران مركزي.
31- فرامرزي، سالار؛ تقي پور جوان، عباسعلي، دهقاني، مصطفي و مرادي، محمدرضا. (1392). مقايسه سبك هاي دلبستگي و شيوه هاي فرزندپروري مادران دانش آموزان عادي و دانش آموزان با اختلال يادگيري. دوماهنامه علمي-پژوهشي جنتاشاپير، دوره 4، شماره 3، صص 254-245.
32- فرجاد، محمداحسانو محمدي اصل، جواد. (1387). اثربخشي تمرينات جسماني بر كاهش پرخاشگري دانش آموزان آهسته گام. نشرية رشد و يادگيري حركتي- ورزشي، شماره 8، دوره 37، صص 66-52.
33- فرميهني فراهاني، محسن. (1390). فرهنگ توصيفي علوم تربيتي. تهران: انتشارات اسرار دانش.
34- كريمي، ياسر. (1385). روانشناسي اجتماعي. تهران: انتشارات دانشگاه پيام نور.
35- گنجعلي بنجاور، عليرضا. (1388). بررسي ثمربخشي مداخلات رواني- تربيتي بر هوش هيجاني و سلامت روان دانش آموزان مقطع متوسطه شهر زاهدان. مقاله كارشناسي ارشد، دانشگاه علوم پزشكي ايران، انستيتو روانپزشكي تهران.
36- گنجه، سيدعليرضا؛ دهستاني، مهدي و زاده محمدي، علي. (1392). مقايسه اثربخشي آموزش مهارت حل مسأله و هوش هيجاني در كاهش پرخاشگري دانش آموزان پسر دبيرستاني. مجله دانش و پژوهش در روانشناسي كاربردي، سال 14، شماره 2، صص 50-38.
37- لواف پور نوري، فرشاد؛ زهراكار، كيانوش و ثنايي ذاكر، باقر. (1391). بررسي اثربخشي بخشايش درماني گروهي در كاهش پرخاشگري نوجوانان پرخاشگر 11 تا 13 ساله شهرستان دزفول. مجله علمي پژوهشي دانشگاه علوم پزشكي شهيد صدوقي يزد، دوره 20، شماره 4، صص 500-489.
38- محمدي، اكرم؛ نقدي، اسداله؛ علي وردي نيا، اكبر و كياني، محسن. (1389). بررسي جامعه شناختي رابطه سرمايه اجتماعي و اعتياد اينترنتي در بين جوانان شهر همدان. فصلنامه پژوهش جوانان، فرهنگ و جامعه، شماره 5، صص 27-1.
39- مداحي، محمدابراهيم؛ لياقت، ريتا؛ صمدزاده، منا و مرادي، ايرج. (1390). بررسي تعامل رفتار سازشي و شيوه هاي فرزندپروري. مقاله كارشناسي ارشد رشته خانواده درماني ذانشگاه آزاد اسلامي واحد تهران مركزي.
40- مسعودنيا، ابراهيم. (1388). پرخاشگري و رفتار ضداجتماعي در نوجوانان؛ ارزيابي نظريه پالايش پرخاشگري. مجله روانشناسي، سال 13، شماره 2، صص 152-138.
41- نقدي، هادي؛ اديب راد، نسترن و نوراني پور، رحمت الله. (1389). اثربخشي آموزش هوش هيجاني بر پرخاشگري دانش آموزان پسر سال اول دبيرستان. فصلنامه علمي پژوهشي دانشگاه علوم پزشكي كرمانشاه، سال 14، شماره 3، صص 218-211.
42- نيكوگفتار، محمود. (1388). آموزش هوش هيجاني، ناگويي خلقي، سلامت عمومي و پيشرفت تحصيلي. فصلنامة روانشناسان ايراني، سال 5، شماره 19، صص 56-29.
43- وزيري، شهرام و لطفي عظيمي، افسانه. (1390). تأثير آموزش همدلي در كاهش پرخاشگري نوجوانان. مجله روانشناسي تحولي، سال 8، شماره 30، صص 175-167.
44- هاشمي، محبوبه؛ ميرزماني، سيدمحمود؛ داورمنش، عباس؛ صالحي، مسعود و نژادي كاشاني، غزاله. (1389). تأثير نمايش عروسكي در كاهش پرخاشگري دانش آموزان دختر عقب مانده ذهني آموزش پذير. مجله توانبخشي اعصاب كودكان، دوره 11، شماره 5، صص 93-88.
45- يارمحمديان، احمد، فرزانه خو، مرجان و مولوي، حسين. (1388). تأثير عملكرد كلي خانواده بر وضعيت هويت دانش آموزان. مجله علوم رفتاري، سال 2، شماره 3، صص 142-135.
مباني نظري و پيشينه تحقيق درباره سبك هاي فرزندپروري
منابع انگليسي
46- Animasahun, R.; Beverley, A., Kir, N.S., Schutte, D. (2010). Intelligence quotient, emotional intelligence and spiritual intelligence as correlates of prison adjustment among in mates in Nigeria prison. Journal of Social Sciences, 22 (2): 121-128.
47- Animasahun, R.; Beverley, A., Kir, N.S., Schutte, D. (2010). Intelligence quotient, emotional intelligence and spiritual intelligence as correlates of prison adjustment among in mates in Nigeria prison. Journal of Social Sciences, 22 (2): 121-128.
48- Asher, A. (2006). Exploring the Relationship BETWEEN parenting Styles and Juvenile Delinquency, A Thesis Submitted to the Faculty of Miami University in Partial Fulfillment of the Requirements for the Degree of Master of Science Department of Family Studies and Social Work.
49- Aunola, K. & Nurmi, J. E. (2012). The role of parenting styles in children’s problem behavior. Child Development, 76, 1144-1159.
50- Austin, E. J. Saklofske, D. H. & Egan, V. (2005). Personality. Well-being and health correlates of trait emotional Intelligence. Personality and Individual differences, 38, 547-558.
51- Bar-on, R.; Parker, D.A. (1980). The handbook of emotional intelligence sanfrancisco .Jossy-BassBook.First Edation, 3-490.
52- Baumrind, D. (1972). The influence of parenting style on adolescent competence and substance use. J Early Adolescence 1972; 11(1):56-95.
53- Bekendam, C. (2010). Family And Dimensious of Emotional Intelligence .Dissertation Abstraets International, Vol 58(4).2109-2122.
54- Berent, T. S. (2011). Child development. Second. London, Brown and benchmark publisher.
55- Berns RM. (2006). Child Family, School, Community: Socialization and Support. New York: Wadsworth Publishing Company; 2011.
56- Beyer, S. (2011). Maternal employment and children academic achievement: parenting styles as mediating variable. Developmental Reviwe, Volume 15, Issue 2, 212-253.
57- Buss, A.H., & Perry, M. (1992). The Aggression Questionnaire. Journal of Personality and Social Psychology. 63 (3), 452-459.
58- Ceci, E. (1990). Intelligence quotient, emotional intelligence and spiritual intelligence as correlates of prison adjustment among in mates in Nigeria prison.
Journal of Social Sciences, 22 (2): 121-128.
59- Chamorro-Premuzic, T., Bennett, E. & Furnham, A. (2007). The happy personality: Mediational role of trait emotional intelligence. Personality and Individual Difference, 42, 1633-1639.
60- Chan, H. & Sjöberg, L. (2008). Emotional intelligence and life adjustment. In: Cassady JC, Eissa MA. Emotional intelligence: perspectives on educational & positive psychology. 1th Ed. New York: Peter Lang Publishing; 169-184.
61- Ciarrochi, J. Deane, F. P. & Anderson, S. (2009). Emotional intelligence moderates the relationship between stress and mental health. Personality and individual differences, 32, 197–209.
62- Cue, B. (1930). Positive parenting. NY: Pearson Company Inc. Violent Behavior, 9,247-269.
63- Douglas, K. S., & Dutton, D. G. (2011). Assessing the link between stalking and domestic violence. Aggression and Violent Behavior, 6, 519-545.
64- Dunn, J. M. and Fait, H. F. (2010). "Special physical education: adapted, individualized developmental". The University of Viriginia, W.C. Brown.
65- Embregts, P.; Didden, R.; Schreuder, N.; Huitink, C.; van Nieuwenhuijzen, M. (2009) Aggressive behavior in individuals with moderate to borderline intellectual disabilities who live in a residential facility: an evaluation of functional variables. Res Dev Disabil. 2009 Aug; 30(4):682-688.
66- Gerits، L.، Derksen، J. L.، Verbruggen، A. B.، & Katzko. M. (2005). Emotional Intelligence profiles of nurses caring for people with severe behavior problems. Personality and Individual differences، 38، 33-34.
67 - Glasgow, K. L., Dornbusch, S. M., Troyer, L., Steinberg, L., & Ritter, P. L. (2007). Parental styles, adolescent, sattrivutions, and child development, 68(3), 507-529.
68- Golman, D. (2009). Emotional in telligence. London: Bloom sbury publishing.
69- Hochensoon, G. (1965). Reducing aggressive behavior in boys with a social cognitive group treatment: Results of a randomized, controlled Trial. Journal of American Academy.
70- Holenstein, T. (2011). Rigidity in parent-child interaction early childhood. Journal of Abnormal Child Psychology, 32 (4), 595-607.
71- Hunt, N. & Evans, D. (2004). Predicting traumatic stress using emotional intelligence. Behavior Research and Therapy, 42, 791-798.
72- Jaff, A. (2012). Durg use and aggression: The effect of rumination and other person related variables. California State University Long Beach Psychology.
73- Lamborn, S.D., Mounts, N. S. Stninbery 1. & Do busch, S. M. (2012). Authoritive, authoritarian, indulgent, and neglectful family's child Development, 6, 1046-1005.
74- Lawrence, E.J. (1966). Priming emotion using metaphors reprehensive of family functioning. AUETD home Graduate School Auburn Libraries help @ auburn. Educational chat.
75- Maccoby, E. E., & Martin, J. A. (2012). Socialization in the context of the family: parent child interaction. In P.H. Mussen (Ea & E. M. Hetherington (Vol. Ed.), Hand book of child psychology: Vol. 4. Socialization, personality, and social development (4thed, pp.1-101). New York: wily.
76- Mayer, J.D; Dunkel-Schetter, C., Delongis, A., & Gruen, R. (2007). Stracural Division of Personality and the Classification of Traits .Review Of Genral Psychology.7, 381-401.
77- Mccelland, W. (1998). Development and Preliminary validation of an emotional self- efficacy scale. Personality and Individual Differences, 45 (5), 432- 436.
78- Nicholson, S. (2013). Anger management revolution studies distribution. Company inc. of child Adolescent psychiatry, 43(12), 1478- 1487.
79- Okorodudu, G. N. (2010). Influence of parenting styles on Adolescent Delinquency in Delta Central Senatorial District. Edo Journal of Counseling, vol, 3, No.1.
80- Onder, A., & Gülay, H. (2009). Reliability and validity of parenting styles & dimensions questionnaire. Journal of Procedia Social and Behavioral Sciences 1, 508–514.
81- Palmer, J.; Trinidad, D.R. & Johnson, C. (2011). Emotional intelligence and life adjustment. In: Cassady JC, Eissa MA. Emotional intelligence: perspectives on educational & positive psychology. 1th Ed. New York: Peter Lang Publishing; 169184.
82- Park, K. & Slabby, N. (1983). Reducing aggressive behavior in boys with a social cognitive group treatment: Results of a randomized, controlled Trial. Journal of American Academy.
83- Richardson, D.S. & Hammock, G. S. (2007). Social context of human aggression. Are we paying too much attention to gender? Aggression and violent behaviour. 12, PP: 417-426.
84- Robinson, C., Mandleco, B., Olsen, SF., Hart, CH. (2011). The parenting style and dimensions Questionnaire (PSQD). Handbook of family measurement techniques; thousand oaks: sage. Vol.3. p: 319-321.
85- Schutte, N.; Malouff J M, and Thorsteinsson E. B. A (1998). Metaanalytic
Investigation of the Relationship between Emotional Intelligence and Health. Pers Individ Dif. 42. pp: 921-933.
86- Spence, D.; Lyons, J.B. & Schneider, T.R. (2013). The Influence of Emotional Intelligence on Performance. Pers Individ Dif. 2012. 39. pp: 693-703.
87- Sukhodolsky, D.G., & Ruchkin, V.V. (2008). Association of Normative Beliefs and Anger with Aggression and Antisocial Behavior in Russian Male Juvenile Offenders and High School Students. Jounal of Abnormal Child Psychology.
88- Ziglman, W. (1999). Parent Styles Associated With Self- Regulation and
Competence in School, Journal of Educational Psychology, 81(2), 143-154.
مباني نظري و پيشينه تحقيق درباره سبك هاي فرزندپروري
[1] - Aunola
[2] - Nurmi
[3] - Bowlby
[4] - Mize & Pettit
[5] - Darling & Steinberg
[6] - Berklaura
[7] -Beyer
مطالب مرتبط :
چهارشنبه ۰۶ دی ۹۶ | ۱۸:۳۲ ۳۶ بازديد
تا كنون نظري ثبت نشده است